فرهنگ امروز / حسن جوادی:
در سالهایی که ادوارد براون در کیمبریج تحصیل میکرد و بعد در بیمارستان سنتبارتلمی لندن کار گرفت، با عدهای از ایرانیان آشنا شد که بعضی از آنان افراد مهمی بودند و در دیدگاه او نسبت به ایران تأثیر داشتند. البته بعد از مسافرت یک سالهاش به ایران در ۱۸۸۷، که سفرنامه «یک سال در میان ایرانیان» حاصل آن بود، دایره دوستان ایرانی او به مراتب بیشتر شد. هدف ما در این مقاله مختصر بررسی روابط براون با میرزا ملکمخان ناظمالدوله است و در ضمن این بررسی تا حدی روابط براون با سیدجمال اسدآبادی و میرزا آقاخان کرمانی نیز به میان میآید.
به نظر میرسد که آشنایی براون با ملکمخان در ۱۸۸۵ و یا ۱۸۸۶ بوده است. در ۲۸ ژوئن ۱۸۸۷ حاجی پیرزاده نائینی همراه مؤیدالملک به مدت دو هفته به لندن میآیند و در تمام این مدت براون آنها را همراهی میکند و ملکم به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت ملکه ویکتوریا میهمانی میدهد و احتمال اینست که آشنایی براون با ملکم از این زمان بیشتر میشود. شرح این مسافرت هم جالب است.
حاجی محمدعلی پیرزاده نائینی هنگامی که در سفر دومش به اروپا به لندن میآید، میباید حدود ۵۲ سال داشته باشد. او قبلاً به حج رفته و به عثمانی و فرنگ سفر کرده بود و مردی جهان دیده و تا حدی روشنفکری بود. او از طریق بوشهر به بمبئی و سپس به قاهره رفته و از آنجا به تورن و سپس راهی پاریس میشود. پس از شش ماه اقامت در پاریس و شرح دقیق و جالب ابنیه و آثار آن شهر زندگی اجتماعی پاریسیان در ۲۸ ژوئن ۱۸۸۷ با مؤیدالملک به عزم لندن به کالسکۀ راهآهن مینشینند و در عرض چهار ساعت به لب دریا میرسند و «به وافور آتشی» مینشینند و از دریای مانش میگذرند و باز به «کالسکۀ بخار»، نشسته و در هشت ساعت از پاریس به لندن میرسند. در آنجا حسینقلیخان نواب شیرازی به استقبال آمده آنها را به هتل میبرد. حاجی پیرزاده شرح جالبی میدهد از جشن پنجاهمین سال سلطنت ملکه ویکتوریا، ضیافتی که ملکم میدهد و طی آن پیرزاده را با گلدستون و زن و دختران او آشنا میکند. پیرزاده شرح پستخانه لندن، بیمارستانها، هایدپارک، ساختمان پرنس آلبرت و حتی موزۀ مادم توسو را میدهد که مجسمۀ ناصرالدین شاه هم آنجا بود. مسافرین اندکی بیش از دو هفته در لندن نمیمانند و در این مدت براون اکثر اوقات با آنها بوده و حاجی پیرزاده به ملاقات پدر براون در نیوکاسل هم میرود.
پس از انتشار روزنامه قانون در ۱۸۹۰ میبینیم که براون در رابطه با فرستادن این روزنامه به میرزا آقاخان در استانبول خیلی فعال است. میرزا آقاخان در مدرسه لازاریستهای اصفهان فرانسه یاد گرفته بود و در استانبول ترکی را به درجهای یاد گرفته بود که میتوانست به خوبی از آن ترجمه کند. برای امرار معاش میرزا آقاخان در مدرسه ایرانیان تدریس میکرد و امیدوار بود که بتواند به لندن برود. برای این منظور شروع به آموختن انگلیسی کرده بود.
میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی کرمانی هر دو همفکری و همرایی زیادی با براون داشتند و میتوانستند اطلاعاتی خوبی به براون بدهند. بطور کلی براون در سفر خود به ایران بابیانی را که در کرمان دیده بود خیلی بیشتر اهل تساهل مییافت تا بهائیان اصفهان و شیراز و یزد که قشری و سختگیر بودند. او در کرمان برادر بزرگ روحی شیخ مهدی بحرالعلوم را دیده بود و همین برادر سبب آشنایی براون با روحی و میرزا آقاخان شده بود. این دو پیش از آمدن به استانبول به قبرس پیش صبح ازل رفته و دو دختر او رفعت و طلعت را به زنی گرفته بودند. ازدواج آنها توام با موفقیت نبود و همسرانشان بعد از مدتی به قبرس برگشته بودند. روحی به بغداد و سپس به حلب میرود و میرزا آقاخان هم به سوریه میرود ولی بعد از مدتی هر دو به استانبول بر میگردند و همسرانشان هم بر میگردند. زندگی هر دو توام با فقر و تنگدستی بود و حتی مادر و برادر آقاخان او را از ارث پدر محروم میسازند. آقاخان در روزنامه قانون یک آگهی برای استخدام یک منشی میبیند و آمادگی خود را برای همکاری با قانون اعلام میکند، در ضمن از براون خواهش میکند نامه او را به ملکمخان بدهد و درباره کم و کیف این کار تحقیق بکند. براون برای مدتی بصورت واسطه بین ملکمخان و آقاخان عمل میکند و شمارههای قانون را تهیه کرده به ادارۀ پست بریتانیا در استانبول میفرستد. روحی و آقاخان هر دو میخواستند به هر وسیله شده خود را به اروپا برسانند و فکر میکردند بوسیله او میتوانند به افقهای بازتری راه یابند، ولی آشنایی براون با ملکم زیاد جدی و در خور توجه نبود و پس از چند ماه در ۱۸۹۰ رابطه مستقیمی بین آقاخان و ملکم برقرار میشود. با تمام مشکلات میرزا آقاخان و روحی دمی از نوشتن باز نمیمانند. براون به تمام نوشتههای این دو علاقمند بود، و از همه مهمتر اثر مشترک آن دو، هشت بهشت بود که میرزا آقاخان و روحی آن را از روی تقریرات میرزا جواد کربلایی نوشته بودند.
ارتباط میرزا آقاخان با ملکم و دریافت شمارههای قانون، که در پخش و حتی فرستادن آن به ایران فوقالعاده ساعی بود، تقریباً تا شماره بیستم، توسط براون انجام میشد. میرزا آقاخان در نامههای اولیهاش همان تقاضایی را که از براون کرده است از ملکم هم میکند: «اگر منت فرموده بنده را به لندن اقامت دادید خواهید دید که از یک آدم ضعیف چه کارهای بزرگی ساخته میشود... باز هم در خدمت و فداکاری مقاصد شما به هر قسم حاضرم. چند روزنامه به توسط میستر ادوارد براون که واسطه ذریعه بنده است از نمرههای اول تا دهم که بیرون آمده بفرستید تا باز ببینید چطور ترویج آدمیت خواهم نمود.»
در نامه دیگری از ملکم میخواهد آدرس او را به رفقای اروپایی «هر کس که طالب معلومات شرقی باشد» و یا بخواهد از کتابی عربی یا فارسی از کتابخانههای استانبول استنساخ نماید بدهد. در تمام نامههایش میرزا آقاخان به شدت از اوضاع ایران انتقاد میکند و وضع خود را چنین شرح میدهد: «این بنده هزار بار از همۀ شماها دلم از هرج و مرج اوضاع حاضر خونین و مجروح است و و از زیر لگد رذالتهای این ستوران چموش جلاء وطن نموده به غربت و کربت راضی شدهام و خیلی خوشبخت میدانم خود را اگر یک میدان پهناوری بجهة جولان خامۀ شرربار و کلک شرنگ آثارم بدست افتد.»
واضح است که ملکمخان نیز مانند براون از خیلی لحاظ با میرزا آقاخان همدلی داشت. ملکمخان همراه پدرش میرزا یعقوبخان که در تهران مترجم سفارت روسیه بود در سال ۱۸۶۰ به استانبول میآید، یعنی دو سال پیش از تولد براون. این زمان نهضت تنظیمات بود و ملهم از اصلاحات عثمانی در این دوره، و تحت نفوذ افکار روسو و ولتر، ملکم به کمک پدر «دفتر تنظیمات» را مینویسد که جدایی قدرت اجرائیه، قضائیه و همچنین جدایی مذهب و دولت را از هم تبلیغ میکند و میخواهد ایرانیان در عین حال که تقلید از غرب میکنند تابع عقل و منطق باشند. ملکمخان معتقد بود که در یک حکومت مشروطه که قانون در آن حکمفرما باشد مشکلی با مذهب پیش نمیآید. عقاید میرزا آقاخان رادیکالتر از عقاید ملکم بود. او خیلی ایدهآلیست بود و برای ایدهآلهای خود میزیست. با گذشت زمان و تحت نفوذ آخوندزاده، ملکمخان و فلاسفه عقلگرای فرانسوی، میرزا آقاخان از مذهب دور میشود و در عقاید اجتماعی طرفدار سوسیالیسم میگردد و دشمن آشتیناپذیر هر نوع حکومت استبدادی میگردد. خود او میگوید که او در عقایدش ملهم از روسو است ولی بیشتر از ولتر الهام میگیرد. او خواهان انقلاب بزرگی است شبیه انقلاب فرانسه و دنبال تغییرات اساسی است که آنها را «شانژمان» میخواند و بارها در آثار خود به مزدک به عنوان پدر «آنارشیستها، سوسیالیستها، نیهلیستها و کمونیستهای زمان ما» اشاره میکند که دنبال «برابری، عدالت و جمهوری» است.
میرزا آقاخان در آثار تاریخی خود چون «آئینه سکندری» و یا «تاریخ ایران از اسلام تا سلجوقیان» ارج خاصی به ایران پیش از اسلام میدهد و میگوید همه بدبختیهای ما زیر سر عربها است وگرنه ایران عصر ساسانی یکی از دو ابرقدرت جهان بود. براون با اینکه با عقاید ناسیونالیستی و تا حدی افراطی – میرزا آقاخان موافق نیست، ولی کتاب «انقلاب ایران» خود را با این ابیات او آغاز میکند:
بایران مباد آن چنان روزِ بـد/ که کشور به بیگانگان اوفتد
نخواهم زمانی که این نو عروس/ بیفتد به زیر جوانان روس
بگیتی مباد آنکه این حور دیس/ شود همسر لردی از انگلیس
پس از سال ۱۸۹۰ است که براون بیشتر و بیشتر با ملکم رابطه پیدا میکند و هنگامی که در سال ۱۹۱۰ یعنی دو سال بعد از فوت ملکم کتاب «انقلاب ایران» را چاپ میکند، در فصل دوم آن در رابطه با نهضت تنباکو شرح مفصلی از اهمیت روزنامه قانون و تاثیری که شخصیت ملکم در بیداری ایرانیان داشته است میدهد و قطعات متعددی از شمارههای قانون نقل میکند. براون، ملکم را بخاطر اقدامات متهورانهاش میستاید و گفته دوستش ویلفرد بلانت را میآورد که میگوید: «هنگامی که ترکش گفتم، این احساس را داشتم که [او] برجستهترین مردیست که تاکنون ملاقات کردهام و بیش از هر زمان دیگر به تفکر برتر مغز شرقی معتقد شدم.» خود براون میگوید در زمانی که ملکم هنوز مغضوب نشده و وزیر مختار بود پیش او میرفت، بیشتر علاقه داشت دربارۀ سیاست و خصوصاً درباره «کیش آدمیت» ملکم با او حرف بزند. «اما وی بیشتر در باب طرح جدیدش در زمینۀ گونهای از الفبای تحریر فارسی، ترکی و عربی با حروف مقطع که در تلاش تکمیل آن بود بحث میکرد تا راجع به کیش آدمیت. نمونهای از این حروف عملاً زیر نظر وی تهیه و یک دستگاه حروفچینی کوچک نیز توسط یک ایرانی مبتکر، که تصور میکنم نامش حاجی محمد خان بود، در ناتینگ هیل گیت (Notting Hill Gate) که چندان دور از هلند پارک (Holland Park) - یعنی مقر هیات نمایندگی ایران - نیست، مستقر گشته بود. گلستان سعدی و چند کتاب کوچک دیگر در زمینۀ آموزش ابتدایی، که نسخی از آن را در اختیار من قرار داد، در این چاپخانه به طبع رسیدند.»
جالب اینکه براون در کتاب «انقلاب ایران»، شدیداً از ناصرالدین شاه به خاطر امتیازات پیاپی که به شرکتهای خارجی میدهد انتقاد میکند و سال ۱۸۹۰ را «آغاز خطرات و بلایایی» میداند که کماکان ایران را تهدید میکند. در مورد امتیاز لاتاری که خود ملکم در آن دست داشته میگوید: من از شروط حاکم بر این امتیاز و خاصه امتیاز لاتاری، اطلاعی روشن ندارم. اما یکی از پیامدهای امتیاز اخیر که نتایج مهم چندی را موجب گشت، بروز اختلاف بین شاه و پرنس ملکمخان بود که از ۱۸۷۲ نمایندگی ایران در دربار سلطنتی انگلیس را عهدهدار بود. در نتیجۀ این اختلاف، ملکمخان در نوامبر ۱۸۸۹ از مقام وزارت مختار ایران در لندن استعفا داد و محمدعلیخان علاءالسلطنه جایگزین وی گردید. و در حاشیه اضافه میکند: «تایمز» مورخ مارس ۱۸۹۱ اعلام داشت که مقام سلطنت ایران، ملکمخان را از تمامی عناوینش محروم نموده است. در ۲۰ مارس ۱۸۹۱ پاسخ دلیرانه ملکمخان در همان نشریه طبع گردید.
تضادی را که در این نوشته براون وجود دارد چنین میتوان توجیه کرد که براون بطور کلی با تمام این امتیازات مخالف بود و از امتیاز لاتاری و لغو آن و اینکه به شهرت ملکم صدمه زیادی زده بود نمیتوانست بیخبر باشد و مسلماً تمام آنها را در روزنامهها خوانده بود، منتها تقریباً بیست سال بعد که میخواست ملکم را یکی از پیشروان انقلاب ایران معرفی کند از این مطلب خواست به اجمال بگذرد. همینطور هم، چنان که خواهد آمد، هرچند که براون در آغاز با احتیاط از نظریات سیاسی سیدجمال اسدآبادی صحبت میکند، ولی بعد او را قهرمان آزادی ایران میداند و سید و ملکمخان را دو عامل عمده در آمادهسازی انقلاب مشروطه میداند. براون این دو را در آماده ساختن زمینهای برای اتحاد اصلاحطلبان لیبرال، علما و طرفداران پاناسلامیسم برای کمک به انقلاب مشروطه مؤثر میداند.
براون با جلب سرمایهگذاران خارجی در ایران مخالف نبود ولی میگفت از این امتیازات نفعی برای ملت ایران متصور نیست و درآمد آنها به جیب شاه و اطرافیانش میرود. این مطلب را براون با شرح و بسط زیاد در سند «انحصار تنباکو در ایران» نشان میدهد و آن را با قرارداد رژی در مورد تنباکوی عثمانی مقایسه میکند، که باز نسبت به قرارداد ایران بهتر بود. جالب اینکه براون مقالهای میخواند در انتقاد از امتیازنامۀ انحصار تنباکو و جنبش ضد رژی در ایران که در روزنامه اختر به نقل از روزنامه صباح نقل شده است.
این مصادف با نیمۀ دوم نوامبر ۱۸۹۰ است و کلنل تالبوت، براون را دعوت به همکاری با شرکت رژی کرده است. براون مینویسد: این مقاله مرا تاحدی به اندیشه واداشت، زیرا آن روزها معمول نبود در جریدهای که بیجواز و مانع در قلمرو سلطنت ناصرالدین شاه توزیع میگشت، چنین انتقاد عریانی از حکومت ایران درج گردد. آشکار بود که این امتیاز مطلقاً مورد استقبال مردم ایران قرار نخواهد گرفت. و هنگامی که در آن روز نمایندۀ شرکت از تمایل من به کسب مقامی در این تشکیلات جویا شد، به سبب مخالفتهایی که نسبت به این امتیاز حس میکردم و با مطالعۀ «اختر» شدیداً در من تقویت شده بود، زمانی چندان نمیطلبید که پاسخ منفی دهم. و این نکتهای بود که در تمامی عمر همواره و عمیقاً سپاسگزار آن بودهام.
براون در کتاب «مطبوعات و شعر معاصر ایران» باز شرح مفصلی دربارۀ روزنامۀ قانون میدهد و آن را «یکی از مهمترین عوامل ادبی در آغاز نهضت مشروطیت ایران» میشمارد. براون میگوید اصطلاحاتی چون «قانون»، «تنظیمات»، «اصول اداره» و غیره از این روزنامه به مطبوعات ایران راه یافت و بعداً مصطلح گشت. همچنین بخاطر سبک بیان بینظیر میرزا ملکمخان در فارسی، قانون یکی از بهترین روزنامه منتشره فارسی در آن زمان گردیده و از لحاظ محتوا و اثری که داشت نقش تاریخی مهمی در بیداری ایرانیان داشت. «خلاصه میتوان گفت که افکار و نوشتههای میرزا ملکمخان از دو جهت مهم تاریخی یعنی ادبی و سیاسی در نهضت بیداری اخیر ایران نقش مهمی داشتهاند. از لحاظ سیاسی آنها یکی از عمدهترین مشوّقین انقلاب و حرکت بیداری ایران، و از بانیان نهضت تجدد بودند؛ از لحاظ ادبی میتوان گفت که او اولین بانی سبکی بود ساده و خوشآیند.»
براون ضمن معرفی آثار ملکم اشتباهی میکند که در آن زمان اغلب ایرانشناسان این اشتباه را میکردند. یعنی نمایشنامههای میرزا آقای تبریزی را به ملکم نسبت میدهد، و در ضمن گفتوگو از روزنامۀ «اتحاد» چاپ تبریز (۱۳۲۶/۱۹۰۸) از نمایشنامۀ طنزآمیز «اشرفخان، حاکم عربستان» بحث میکند و از سبک شیوۀ طنز آن تعریف میکند و میگوید این از قلم ملکمخان است. نسخه خطی این سه نمایشنامۀ میرزا آقا در میان کتابهای بارون روزن در برلین بودند و در ۱۳۴۰ شمسی کاظمزاده ایرانشهر آنها را دوباره در برلین منتشر کرد و به ملکم نسبت داد. این نمایشنامهها که در واقع اولین نمایشنامهها به سبک اروپایی در فارسی و به تقلید از «تمثیلات» آخوندزاده نوشته شده بودند به فرانسه، روسی، دانمارکی و ایتالیایی ترجمه شدند و کسی متوجه نشد که نویسندۀ آنها میرزا ملکمخان نبوده است تا اینکه در ۱۹۵۶ دو دانشمند آذربایجانی، ابراهیم اوف و محمدزاده مکاتبات بین آخوندزاده و میرزا آقا و اصل نمایشنامهها را در آرشیو آخوندف باکو یافتند.
کتاب «مطبوعات و شعر معاصر ایران» را براون در سال ۱۹۱۴ چاپ میکند که شش سال پس از مرگ ملکم بود. بعد از ۱۸۹۲ مکاتباتی بین ملکم و براون نیست، لااقل من اطلاعی ندارم. در زمان مشروطه که براون همراه مشروطهخواهان و خاصه کسانی چون دهخدا، تقیزاده، معاضدالسلطنه و غیره که پس از به توپ بستن مجلس به اروپا آمده بودند از مشروطهخواهان حمایت میکرد، و با هر وسیلهای که داشت میخواست با سیاست سر ادوارد گری در ایران مبارزه کند، به نظر میرسد که ملکمخان زیاد درگیر جریانات مشروطه نبود. او در ۷۵ سالگی در لوزان فوت میکند و ۹ سال آخر زندگی خود را در ایتالیا میگذراند. در این سالهای آخر براون با پسر او فریدون ملکم تماس داشته است. فریدون ملکم در ۱۴ جولای ۱۹۰۹ نامهای به روزنامۀ تایمز لندن مینویسد و میگوید به عنوان یکی از معدود کسانی که در انگلیس متولد شده و ایرانیست، هم منافع ایران و هم منافع انگلیس را در دل دارد و از سیاست مشروطهخواهان ایران دفاع میکند. چند سال پیشتر فریدون ملکم در پاریس با کمک دکتر خلیلخان اعلمالدوله، پزشک مخصوص مظفرالدین شاه که بخاطر ضبط اموالش از طرف محمدعلی شاه از ایران گریخته بود، انجمنی به نام «ایرانیان جوان» به حمایت از انقلاب ایران بوجود آورده بود.
در اینجا بیمناسبت نیست که دربارۀ روابط براون با سیدجمال اسدآبادی و یا نظرات او دربارۀ سید بحثی بکنیم. سیدجمال را براون در کتاب انقلاب ایران قهرمان آزادی دانسته و در مقابل ناصرالدین شاه قرار میدهد. سیدجمال چند بار به لندن میآید، ولی براون او را فقط یک بار در پائیز ۱۸۸۱ در خانۀ ملکمخان در هولندپارک میبیند، و میگوید هنوز هم شخصیت بارز او را به خوبی به خاطر میآورد. براون بحث مفصلی با سید در مورد بابیان میکند، که مقالهای درباره آنها در دایرةالمعارف عربی بطرس البستانی نوشته بود، ولی نظر زیاد خوشی نسبت به آنها نداشت.
در اثنای صحبت تا از وضعیت ایران جویا میشود، سید میگوید: «تا شش - هفت تن گردن زده نشوند، امید هیچگونه اصلاحی در ایران نمیتوان داشت، و افزود که اولین فرد، ناصرالدین شاه و دومی باید امینالسلطان باشد.» این زمانی بود که سید برای بار دوم از ایران تبعید شده بود و بخاطر بودن در انگلیس تا حدی از تبلیغات ضد استعماری خود کم کرده و بیشتر بر روی نبودن قانون و استبداد سلسله قاجار تاکید میکرد.
هرچند دیدار سیدجمال تأثیر زیادی بر براون داشت، ولی افکار سیاسی براون در این زمان تا حدی محافظهکارانه بود و از تندروی و بیباکی سید میترسید. در نامهای به دوستش دنیس راس به تاریخ ۲۸ فوریه ۱۸۹۲ مینویسد: «اکنون در اینجا در لندن یک انقلابی دوآتشۀ ایرانی شیخ جمالالدین الافغانی را داریم. وی مرد نیکی است، یک بار او را دیدهام.» سه سال بعد در مقدمهای که بر حاجی بابای اصفهانی مینویسد، سیدجمال را «مردی با استعداد عظیم، ولی آتشپارهای خطرناک» معرفی میکند.
براون در یکی از اولین مقالات سیاسی خود تحت عنوان «کشته شدن ناصرالدین شاه» تحلیل خوبی از حکومت استبداد، نهضت تنباکو و اشتیاق مردم به ایجاد حکومت قانون میکند. در این میان تبلیغ و اشاعه ایدۀ مشروطه را به سیدجمال و بعد از او به ملکمخان نسبت میدهد. در آن زمان کشته شدن ناصرالدین شاه را به بابیها نسبت میدادند، که قبلا هم سه نفر از آنها سوءقصد نسبت به او کرده بودند. ولی براون دلیلی برای این اتهام نمییابد زیرا که با از میان رفتن ناصرالدین شاه پادشاهی به پسر دوم او مظفرالدین میرزا میرسید و یا به پسر بزرگش ظلالسلطان، که دومی یکی از دشمنان سرسخت بابیان بوده و اولی هم تحت تاثیر علما بود. او شاهکشی میرزا رضای کرمانی را نشانهای از نارضایی عمومی و عکسالعمل نسبت به بیدادگریهای حکومت استبداد میداند و از دادن امتیازات به خارجیها و نقش علماء در نهضت تنباکو، انتشار روزنامه قانون و اختر و خاصه از دشمنی سیدجمال با شاه بحث میکند. براون نمیداند که آیا سیدجمال مسبب قتل شاه بوده و یا راضی به خشونتهای حاصله از تبلیغاتش بوده است یا نه؟ ولی میگوید: «گذشته از خصومتهای شخصی، بیشک سیدجمال ایدهآل بزرگی که دارد میخواهد تمام ملل مسلمان را متحد ساخته و عظمت و شوکت گذشته اسلام را بازگرداند. هر صاحب قدرت مسلمانی که بخواهد تسلیم نفوذ غرب شده، یا آن را گسترش داده و با آن کنار بیاید از نظر طرفداران این نهضت دشمن شمرده میشوند. خون ناصرالدین شاه بهایی است که در ازای موفقیتهای پی در پی سیاست روس و انگلیس در ایران پرداخت شده است.» و مقاله خود را با این شعر به پایان میبرد: «خون شاهی که لکه ارغونیش ساحت درون مسجد را رنگین ساخته است، گمان مکن که از بهر شهوت شرقی برای خون ریختن بلکه بخاطر ولع غرب برای ثروت ریخته شده است».
در سال ۱۹۰۲ از براون خواستند که درباره پاناسلامیسم سخنرانی کند. این سخنرانی که بعدها در کتابی با عنوان «سخنرانیها درباره تاریخ قرن نوزدهم» چاپ شد، ولی موضوع آن زیاد باب طبع براون نبوده است، او میگوید انتخاب پاناسلامیسم به عنوان موضوع سخنرانی انتخاب او نبوده است و کلمهای مناسب و دقیق در زبانهای عربی، فارسی و ترکی برای آن پیدا نکرده است. او اتحاد اسلام را معادل پاناسلامیسم نمیداند و میگوید که تمام مفاهیم مربوط به پان مثل پانهلنیسم، پانژرمنیسم، پانتورکیسم و غیره همه بر نوعی تعصبگرایی نژادی و فاناتیسم دلالت میکنند، در حالی که در زبانهای اروپایی این لفظ بیشتر بر نژاد اطلاق میشود و در مورد مذاهب بزرگ به کار نمیرود، مثلاً نمیگوییم «پانعیسویسم»، ولی چرا باید برای اسلام این کلمه تعصبآمیز را بکار ببریم؟ براون بنا بر متن قرآن که ان اکرمکم عندالله اتقیکم میگوید در اسلام برتری انسانها نه بر اساس نژاد و عرق، بلکه بر اساس تقوای آنهاست و شعری از عمر بن کلثوم از «معلقات» مثال میآورد که در جاهلیت تفاخر قبیلهای و برتر شمردن عرق مرسوم بوده است و از میان بردن این نوع تعصبات را یکی از موفقیتهای اسلام میشمارد.
حسن جوادی، استاد سابق دانشگاههای تهران و کمبریج
تاریخ ایرانی
نظر شما